اسپوتنیک - دلیل اینکه برخی کشورهای منطقه مدام درباره نفوذ منطقه ای ایران صحبت می کنند و شرط و شروط می گذارند که روابط آنها با ایران گرو عقب نشینی ایران از گسترش نفوذ خود در منطقه است، این می باشد که آنها پذیرفته اند توان مقابله با نفوذ ایران در منطقه را ندارند.
واقعیت امر این است که برخی اوقات حتی به نظر می آید که باید صورت مساله را به نحو دیگری بررسی کرد و آن این است که آیا این ایران است که در صدد گسترش نفوذ خود در منطقه است یا اینکه جریان هایی حامی ایران در منطقه است که شکل گرفته اند و در واقع آنها هستند که خود را وابسته و علاقه مند به ایران می دانند.
بگذارید مساله را اینگونه بیان کنم.
تا وقتی که در کشورهای منطقه زندگی نکرده باشید متوجه این نکته بسیار حساس نمی شوید.
اگر شما مثلا به لبنان یا سوریه یا عراق یا ... سفر کنید و در میان مردم باشید متوجه می شوید که عموما اگر فردی شیعه باشد مردم برچسب طرفداری ایران را بر پیشانی اش می زنند و اگر اهل تسنن باشد توقع دارند که طرفدار عربستان سعودی باشد، البته این روزها بحث طرفداری اهل تسنن از ترکیه نیز گسترش یافته و چند دهه قبل موج پان عربیسم در کل کشورهای عربی گسترش یافته بود و همه طرفدار مصر بودند.
شاید قابل تشبیه نباشد اما مانند این می ماند که شما طرفدار یک تیم فوتبال باشید و دیگری طرفدار تیم دیگری.
اینگونه نیست که مثلا ایران بخواهد بیاید بگوید که مثلا از فردا هیچ کس حق ندارد طرفداری من باشد.
عموما هر موفقیتی ایران به دست می آورد طبیعتا طرفداران ایران در کشورهای منطقه بیشتر می شوند.
پس از انقلاب اسلامی در ایران بر عکس تصور ها حتی میان اهل تسنن و دیگر طوایف و مذاهب موجود در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا موجی از طرفداری از ایران راه افتاد و میتوان گفت همه کشورهای متضرر از راه افتادن این موج طرفداری دست به کار شدند تا با جنگ گرم (جنگ عراق بر علیه ایران) و یا جنگ سرد (جنگ تبلیغاتی و اقتصادی) جلوی گسترش این موج را بگیرند.
نمی توان انکار کرد که در برخی موارد به دلیل ضعف ایران در جنگ تبلیغاتی و اقتصادی آنها موفق تر بودند و توانستند موجی از دشمنی و نه حتی مخالفت بر علیه ایران راه بیاندازند اما در مقابل هم طرفداران ایران بسیار مستحکم تر شدند و حتی جنگ هایی که برخی بر آنها برچسب جنگ های نیابتی می گذارند نشان داد که طرفداران ایران بسیار عقیده قویتری داشتند تا طرفداران دیگر بازیکنان اصلی در منطقه و اصل دلیل اش این بود که برخی بازیکنان در منطقه مانند عربستان سعودی تلاش کردند از طریق خریدن مردم طرفدار برای خود جذب کنند و نه از طریق باورهای اعتقادی چرا که ایدئولوژی ای که آنها مطرح می کردند حتی در میان اهل تسنن منطقه هم طرفدار نداشت چه برسد به دیگر طوایف و مذاهب منطقه.
در واقع ایدئولوژی ای که بیشتر در میان اهل تسنن توان نفوذ داشت همان ایدئولوژی اخوان المسلمین بود و هست.
علیرغم اینکه این ایدئولوژی و تفکر ابتدا در مصر نشأت گرفته اما اگر به تاریخ تأسیس تشکل اخوان المسلمین نگاهی گذرا بیاندازیم می بینیم که هم ایرانی ها در آن بسیار موثر بودند و هم اینکه آنها نیز در ایران بسیار موثر بودند واینگونه نیست که بتوانیم این تفکر را جدا از انقلاب اسلامی در ایران بدانیم.
فراموش نکنید که آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب اسلامی قبل از انقلاب کتابهای اخوان المسلمین را به فارسی ترجمه می کرد و ایرانی ها با این تفکرها آشنایی خوبی داشتند.
به هر حال همانگونه که قبلا نیز گفتم ایدئولوژی اخوانی در مصر شروع به کار کرد اما در ترکیه به قدرت رسید و امروزه با حمایت های ترکیه و قطر در دیگر کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا و حتی شرق آسیا و آسیای میانه در حال گسترش است.
تهدید اصلی برای نفوذ تفکر سلفی وهابی مورد حمایت عربستان سعودی و امارات عربی متحده در میان کشورهای اسلامی عموما تفکر اخوان المسلمین است تا ایدئولوژی های شیعی چرا که ایدئولوژی شیعی بیشتر در میان بخشی از جهان اسلام گسترش دارد که کلا ایدئولوژی تفکر سلفی وهابی و یا اخوان المسلمینی نمی تواند با آن رقابت کند ولی جنگ نفوذ فیما بین اخوانی ها و وهابی ها در میان طیفی از مسلمانان است که هر دو در حال رقابت برای جذب آن طرف هستند.
به هر صورت اگر به ماجرای اصلی صحبت برگردیم می بینیم کلا چه ایران بخواهد چه نخواهد در میان اهل تشیع منطقه نفوذ بالقوه دارد و حال بسیاری از اهل تسنن منطقه به دلیل اینکه ایدئولوژی های دیگر نمی تواند آنها را اغنا کند و یا اینکه خواسته های آنها را محقق کند به سمت ایران گرایش دارند مانند مثلا جنبش های آزادیبخش فلسطین یا جنبش های استقلال خواه در شمال آفریقا که علیرغم نبود هیچ ارتباط میان ایران و این جنبش ها ولی آنها انقلاب اسلامی در ایران را الگوی خود می دانند، و این را بنده از روی تحلیل نمی گویم بلکه بر اساس تحقیقاتی که موسسات مطالعاتی اروپایی مانند فریدریش- ایبرت در این کشورها در زمان انقلاب های مردم این کشورها انجام داده بودند نقل می کنم.
عملا و حتی طبق مطالعاتی که این موسسات مطالعاتی انجام دهند می توان گفت حتی اگر ایران خودش هم بخواهد این امکان وجود ندارد که جریان حامی ایران در منطقه تضعیف شود و خود به خود این جریان در جای خودش باقی خواهد ماند و ممکن است در برخی دوره های زمانی حضور سیاسی اش در حکومت ها ضعیف تر باشد اما هیچوقت این توقع را نمی توان داشت که این جریان کلا پایان یابد، و برعکس همه شواهد و قرائن نشان می دهد که جریان های دیگر نمی توانند مردمان این منطقه را اغنا کنند و به این دلیل احتمال گسترش این جریان بسیار بیشتر از ضعیف تر شدن آن می باشد.
ماجرا قدرت مالی و یا رسانه ای و یا نظامی و یا سیاسی نیست که بتوان با آن بازی کرد وگرنه چه کسی باور می کرد مردم یمن بتوانند هفت سال در مقابل جبهه سعودی مقاومت کنند، یا مردم فلسطین بتوانند در مقابل اسرائیل مقاومت کنند، یا مردم لبنان بتوانند اسرائیل تا دندان مسلح را شکست دهند یا مردم سوریه و عراق بتوانند مزدوران 85 کشور جهان که از انواع و اقسام تسلیحات و حمایت های مالی و رسانه ای و سیاسی برخوردار بودند را شکست دهند.
تنها سلاح اینها فقط ایمان و اعتقاد به ایدئولوژی شان است نه چیز دیگر.
در پایان هم باید گفت واقعیت امر امروزه این است که آمریکایی ها و اسرائیلی ها و حتی عرب ها دلواپس همین جریان می باشند چون می دانند این جریان دیر یا زود آنقدر قوی می شود که حتی بدون نیاز به جنگ و خونریزی می تواند دیگر جریان ها در منطقه را به قول معروف جارو کند وکنار بزند، و تصور اینکه جریان حامی ایران در منطقه را می توان از بین برد یک تصور خام بیش نیست.