اسپوتنیک - چند سالی است برخی جوانان جویای نام در کشورهای عرب حوزه خلیج فارس به دلایل مختلف به قدرت رسیده اند و تصور می کنند که با شکست ایران به عنوان قهرمان ملی سلطه خود بر این کشورها را تضمین می کنند.
این ماجرا من را یاد یکی از دوستان بچگی هایم انداخت، در آن زمان بچه ها در کوچه با هم بازی می کردند، یادش به خیر چه قدر خوش بودند.
این دوستمان از خانواده ثروتمند و به قول معروف کلاس بالایی بود که خانواده اش دوست نداشتند او با بچه ها در کوچه بازی کند و انواع و اقسام بازی های الکترونیکی (در آن زمان آتاری خیلی معروف بود) را برایش فراهم می کردند تا در خانه بازی کند و بعد وی را در کلاس های مختلف ورزشی و زبان و ... ثبت نام می کردند تا هم سرش گرم شود هم اینکه با بچه های بی کلاس (آنچه مادرش درباره ما می گفت) تو کوچه همبازی نشود.
مادرش هم هیچ ابایی نداشت که بیاید و تو کوچه به بچه ها توهین کند و علاوه بر فخر فروشی همه را بچه های بی کلاس و سطح پایی صدا بزند.
خوب این ماجرا منجر شده بود که بچه های توی کوچه هم نسبت به پسر او موضع بگیرند و اصلا حاضر نباشند با او بازی کنند.
اما وی خیلی دوست داشت با ما همبازی شود و هر از گاهی تلاش می کرد وقتی از کلاس بر می گشت بیاید با ما بازی کند.
یادم هست یک بار رفته بود کلاس کاراته و لباس کاراته پوشیده بود از کلاس می آمد، بعد اومد تو کوچه گفت من دیگر کلاس کاراته می روم کاراته بلد هستم مادرم گفته کسی اگر بد به من نگاه کند او را بزنم.
خلاصه بچه ها گرفتند یک فصل کتک اش زدند و لباسهایش را در آوردند و او را لخت فرستادن خونه و مادرش آمده بود دنبال لباس هایش، که البته حتی کمربند اش را پیدا نکرد.
یک بار دیگر با لباس فوتبال آمده بود و یک توپ خیلی گران قیمت چهل تیکه چرمی فوتبال با خود داشت، در حالی که نهایت توپی که به دست بچه ها تو کوچه می رسید توپ پلاستیکی ای بود که یک توپ پلاستیکی دیگر خراب شده را روی آن پیچیده بودیم تا در کوچه گل کوچیک بازی کنیم، خیلی اون توپ پلاستیکی ارزشمند بود چون دولایه بود و میشد شوت های بسیار قوی به آن زد.
البته دروازه نداشتیم و دروازه هایمان هم با سنگ می چیدیم.
اومد گفت من امروز رفتم کلاس فوتبال یک گل هم زدم مربی ام گفت که استعداد خوبی دارم و در آینده می توانم در لیگ های حرفه ای بازی کنم و از "پله" (بازیکن معروف آن زمان) هم جلو بزنم.
خلاصه به هوای توپ چهل تیکه اش که خیلی برای ما جالب بود بهش اجازه بازی دادیم ولی خوب بازی توی کوچه کجا و در کلاس فوتبال کجا.
درب و داغون شد و رفت.
باز هم مادرش آمد به دعوا و ناراحت که شما چه قدر بچه های بی کلاسی هستید که نگذاشتید پسرم گل بزند، بعد توپ اش کو، البته آخرش هم نفهمیدیم کی توپش را گرفته بود، ما بچه بودیم و نمی توانستیم درک کنیم چه می گوید اما، خدا رحمت اش کند، هر بار هم به حرف های او فکر می کنم خنده ام میگیرد خوب به ما چه که بچه اش بازی بلد نبود و یا نمی توانست توپ اش را نگه دارد؟
البته این دوستمان در آخر نه کاراته کار شد و نه فوتبالیست بلکه با پول پدر مادرش کاسب شد و در نهایت پولها را به باد داد و امروزه در رویای ثروت و نام خانواده اش زندگی می کند در حالی که اکثر بچه هایی که در کوچه بازی می کردند افراد موفقی در زندگی شدند.
اکثرشان زحمت کشیدند و تلاش کردند تا زندگی شان را بسازند.
بگذریم...
این مقدمه را مطرح کردم تا مقداری از فضای جدی تحلیل های سیاسی بیرون بیاییم و احتمالا برخی از خوانندگان مقاله، البته آنهایی که بازی در کوچه یادشان هست، خاطرات مشابهی را داشته باشند.
ماجرا مشابه همین بچه پولدارهایی است که اطراف ایران به پست و مقام رسیده اند و تصور می کنند اینکه مثلا ثروتمند هستند و توانسته اند تسلیحات پیشرفته خریداری کنند دیگر کار تمام است و حالا می توانند کار ایران را تمام کنند.
به دلیل اختلافات دیرینه موجود فیما بین ایرانی ها و اعراب خلیج فارس آنها تصور کردند که می توانند سریعا یک موفقیت چشم گیر در قبال ایران به دست آوردند و در کشورهای خود جا پای خود را محکم کنند.
ایران هم با آرامش کامل با آنها بازی کرد و به قول معروف بدون اینکه متوجه شوند دستشان را در پوست گردو گذاشت.
نمونه اش جنگ یمن است که عربستان و امارات سالها است درگیر آن می باشند و نمی دانند چگونه از آن بیرون آیند.
برخی هم فکر می کنند زرنگ تر هستند و مقداری تحلیل بهتر دارند و می دانند به تنهایی شاید از پس ایران بر نیایند و نیاز داشته باشند یک ائتلاف بزرگ بر علیه ایران درست کنند تا حریف ایران شوند.
اول به سمت و سوی ائتلاف با دیگر کشورهای عربی رفتند و بعد با دیگر کشورهای مسلمان و در هر دو مورد بقیه به زبان بی زبانی به آنها فهماندند که شما کجا ایران کجا، از رویاها و ویدیو گیم ها بیایید بیرون و با واقعیت مواجه شوید، اگر بروید با ایران درگیر شوید همان لباس کاراته ای هم که تن تان هست را از شما می گیرند و لخت شما را بر می گردانند، آمریکا هم نمی تواند لباستان را برایتان پس بگیرد.
حالا بعضی هایشان از سر لج هم که شده این روزها رفته اند سراغ دشمن تاریخی اعراب و مسلمانان، یعنی اسرائیل، و تصور می کنند با ائتلاف با اسرائیل دیگر کار تمام است و حالا می توانند بروند در لیگ برتر با ایران بازی کنند.
غافل از اینکه ایران هیچ وقت اینها را عددی در مقابل خود نمی داند که بخواهد با آنها بازی کند، ایران همیشه خود را برای بازی و مقابله با حریف های بسیار بزرگتر یعنی آمریکا آماده کرده.
آیا به یاد دارید که ایرانی ها چگونه اسباب بازی آمریکایی ها، همان هواپیمای RQ-170 را سالم از دست آمریکایی ها در آوردند.
آیا به یاد دارید چگونه پیشرفته ترین هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی ها را سرنگون کردند؟
آیا به یاد دارید چگونه کاری کردند انگلیسی ها که حکومت خود را مدیونشان هستید به التماس بیافتند؟
آیا به یاد دارید چگونه سربازان و افسران نیرو دریایی آمریکایی در خلیج فارس در مقابل ایرانی ها زانو زدند و گریه می کردند؟
آیا اصلا معنی سیاسی موشک باران پایگاه های آمریکایی در عراق را می توانید درک کنید؟
مهم این نیست که شما چه تسلیحاتی در اختیار داشته باشید مهم این است که چه کسی از این تسلیحات استفاده کند.
برای گل زدن باید بازی بلد باشید.
باید درک کنید که در شرایط امروزه هیچ کس نمی تواند دیگری را حذف کند نه ایران عربستان سعودی را و نه عربستان سعودی ایران را.
به نفع همه است بنشینید مشکلات خود را با همدیگر پای میز گفتگو حل و فصل کنند و منتظر آمریکایی ها یا اسرائیلی ها نباشند.