اسپوتنیک - البته این مواضع آقای ترامپ از قبل نیز وجود داشته ولی پس از به قدرت رسیدن وی ظاهرا مجموعه ای دور و بر ایشان را گرفته اند که هر روز بر این وحشت و واهمه می افزاید.
این به قول معروف دور و بری ها را معمولا یا لابی های صهیونیستی و یا لابی های سعودی تشکیل می دهند و طرف مشورت ایرانی آقای ترامپ هم ظاهرا ایرانی الاصل هایی هستند که بیش از چهل سال است از ایران کوچ کرده اند و هنوز ایران چهل سال پیش در ذهن آنها هست.
همان زمان هم امثال همین ایرانی هایی که در عصر ما قبل نیم قرن پیش گیر کرده اند به مقامات آمریکایی مشورت دادند و کاری کردند که آمریکایی ها نتوانند واقعیت های ایران و مردم ایران را درک کنند و خوب طبیعتا بذر دشمن و خصومت را میان مردم ایران و حکومت آمریکا کاشتند.
معروف است که وقتی ارتش فرانسه زمان ناپلئون بناپارت به دروازه های قاهره رسیده حدود سه ماه متوقف شد و هر کار می کرد نمی توانست وارد شهر شود، در آن زمان یک مصری آمد و گفت اگر صد هزار سکه طلا به من بدهید راه ورود به شهر را به شما نشان می دهم، بناپارت قبول کرد و با کمک آن مصری خیانتکار نتوانست قاهره را فتح کند، پس از فتح قاهره آن مصری نزد ناپلئون رفت و تقاضای جایزه اش را کرد، ناپلئون دستور داد جایزه اش را به بود بدهند و بعد او را اعدام کنند، همه شوکه شدند وبرخی سوال کردند که وی به تو کمک کرد قاهره را فتح کنی چرا می خواهی اعدام اش کنی ؟
می گویند ناپلئو گفت: "هر کس وطن و ملت خود را بفروشد، هر چه قدر هم گران بفروشد، پست تر و ارزان تر از آن است که به من وفادار باشد، روزی به من هم خیانت خواهد کرد پس سزایش آن است که جلوی سگ ها بیاندازین اش. سپس گفت بایستید او را جلوی سگ ها نیاندازید مبادا از گوشت اش بخورند و آلوده شوند، این سگ ها از او وفادارتر هستند، اعدامش کنید و بعد بسوزانید که وجودش به حیوانات هم سرایت نکند وآنها راه خیانت را یاد نگیرند ".
برخی تحلیلگران بر این باور هستند که اگر این افراد خود فروخته نبودند شاید امروزه بسیاری از مسایل فی ما بین ایران و ایالات متحده و کشورهای غربی حل و فصل شده بود اما برخی از اینها آنقدر خود فروخته هستند که چیزی به نام وطن و ناموس و حرمت و ملت برایشان اهمیت ندارند و فقط برای تکه نانی که هر کس حاضر است جلویشان بیاندازد حاضر هستند همه چیزشان را بفروشند.
زمانی خود را به صدام حسین فروختند و امروز خود را به عربستان سعودی و فردا معلوم نیست به کی می خواهند بفروشند.
هر روز هم خود را ارزان تر از روز قبل می فروشند.
به هر صورت شرایط امروزه به گونه ای شده که رییس جمهوری ایالات متحده به دلیل این مشاوران شب و روز خود را با فکر کردن به ایران سر می کند و باور دارد که بودن یا نبودن اش امروزه وابسته به تحرکات ایران است.
صدها هزار نفر از مردم آمریکا درگیر ویروس کرونا هستند و ممکن است بیش از یکصد هزار آمریکایی به دلیل این ویروس جان خود را از دست بدهند وهنوز وی درگیر خصومت با ایران می باشد و توئیت هایش نشان از آن دارد که صبح از خواب با دغدغه ایران بیدار شده نه با دغدغه مصیبتی که به آمریکا زده.
شاید اگر سیاست مداران آمریکایی رویه و رفتار خود را با ملت ایران تغییر دهند دیگر رییس جمهوری آنها مجبور نباشد شب تا صبح را با ترس و وحشت از ایران سر کند ولی قطعا ادامه روند سابق در رفتار با ایران موجب آن خواهد شد که هیچ رییس جمهوری ای در آمریکا نتواند خواب خوش ببیند و هر روز صبح به دنبال اخباری باشد که به وی اطمینان دهد یک روز دیگر هم گذشته.
پس از ترور شهید سلیمانی قطعا این رویه در میان آمریکایی ها دو چندان شده و شاید هم بد نباشد به این مساله اشاره کرد که حدود پنج هزار سرباز وافسر آمریکایی روی ناوی که حامل هواپیماها و هدایت کننده عملیات بر علیه شهید سلیمانی و یاران اش بود درگیر کرونا شده اند.
کار آمریکایی ها که خود را ابر قدرت جهان می دانند به جایی رسیده که برای تامین ماسک مجبور به دزدی و راه زنی شده اند و به مردم خود داروهای مصرف گذشته می دهند.
بیمارستان هایشان دیگر جای سوزن انداختن نیست و مجبور هستند مرده های خود را با جرثقیل جمع کنند.
کشوری که مدعی حمایت از بسیاری از کشورها هست نمی تواند از پزشکان خود حمایت کند و آنها مجبور هستند کیسه زباله تن کنند.
جای تاسف دارد، به عنوان یک انسان افسوس می خورم که چرا چنین اتفاقی برای انسان های دیگر می افتد، ما ایرانی ها به هیچ وجه دوست نداریم چنین اتفاقی برای مردم بی گناه آمریکا پیش آید، اما متاسفانه سردمداران و سیاست مداران آنها چنین بلایی را سر آنها آورده اند.
اگر مشاوران ترامپ تصور کرده اند که با ترور شهید سلیمانی کار تمام شده امروزه دیگر مطمئن هستند که تازه اول کار است و روح شهید سلیمانی به دنبال تک تک آنهایی که درگیر این عملیات بودند خواهد رفت، و طبیعی است رییس جمهوری آمریکا که در مستی دستور ترور را داده بود در بیداری تازه متوجه شده چه شده و مجبور است هر روز با وحشت از ایران از خواب بیدار شود.
وی تازه فهمیده که پاسخ خون شهید سلیمانی در عراق نیست بلکه در قلب آمریکا، یعنی همان نیویورک جایی که اقتصاد این کشور را می چرخاند می باشد.