خبرنگار اسپوتنیک در تهران از آقای علی خارا درباره ی چگونگی ورود او به حرفه ی عکاسی در جنگ پرسید:
شروع عکاسی خبری من همزمان شده بود با بهار عربی در منطقه که از تونس به لیبی و دیگر کشور ها رفت، در آن دوره اخبار را دنبال می کردم و با اینکه سنم بسیار کم بود علاقمند بودم تا به آن نقاط بروم اما متاسفانه موفق نشدم تا اینکه اعتراضات در سوریه شروع شد، خیلی تلاش کردم تا به آنجا بروم و با پس انداز خودم به سوریه رفتم تقریبا مدت کوتاهی پس از شروع اعتراضات و جنگ.
در سفر اولم لینک هایم را پیدا کردم تا باز بتوانم به سوریه بازگردم، عکاسی در جنگ شرایط خاص و خطرات زیادی دارد که اگر آنرا دوست داشته باشید یک بار حضور در جنگ کافیست تا به سمت آن کشیده شوید بنابر این زندگی من در این خلاصه شده بود که چگونه باز به جنگ بازگردم.
وی در ادامه افزود:
در سال 2013 عکاس رویترز در سوریه کشته شد و من پس از آن پیشنهاد کار عکاسی در سوریه را از رویترز گرفتم، این موضوع برای من به عنوان یک عکاس بسیار مهم بود چرا که تمام دنیا عکس های من را می دید اما به دلایل زیادی این همکاری رخ نداد، حدود سال 2014 انتخاباتی در سوریه رخ می داد و حمص هم آزاد شده بود، برای انتخابات به دمشق رسیدم و عکاسی کردم اما بعد از آن هم ماندم و برای رفتن به حمص تلاش کردم و برای مدت کوتاهی آنجا بودم، بیش از هر جا می خواستم که در حلب عکاسی کنم چرا که جنگ اصلی در آنجا بود، ریسک حضور در حلب برای عکاسان بسیار بالا بود چرا که شاید در گذشته این تفکر وجود داشت و اجرا می شد که افراد با جلیقه ی پرس نباید کشته شوند اما آن روز ها در حلب تعداد زیادی از عکاسان و خبرنگاران با لباس پرس کشته می شدند.
اما به نظرم یکی از مهمترین اتفاقات دهه ی اخیر ایران را می توان مدافعان حرم دانست که شاید جان فشانی ها و فعالیت های آنها به صورت مناسبی هم ثبت و نمایش داده نشد، تعدادی از جوانان ایرانی که با ایمان قوی به کار خود به سوریه آمده بودند.
آقای علی خارا عکاس جنگی جوان 15 بار به سوریه رفت تا لحظات مهم را ثبت کند، خبرنگار اسپوتنیک در تهران در رابطه با حضور ایشان در هویجه پرسید:
حضورم در هویجه بسیار خوب بود چرا که استرس های متفرقه ام کمتر بود و همچنین آزادانه تر می توانستم عکاسی کنم، ابتدا قرار بود به کردستان برویم اما با بسته شدن فرودگاه و سخت شدن شرایط یکی از عکاسان به نام آقای حسین ولایتی به من گفت که می توانم با او به هویجه بروم نکته ای که وجود دارد این است که در شرایط عادی شاید کمتر عکاسی همچین لطفی را در حق دیگری انجام دهد اما جنگ متفاوت است انسان ها را واقعی می کند، هویجه منطقه ی بسیار عجیبی بود، داعش از هر جا که عقب نشینی می کرد چاه های نفت را منفجر می کرد و دود غلیظی در کل منطقه وجود داشت به طوری که وقتی به ایران برگشتم حس می کردم که ریه هایم چرب است، این صحنه را که دیدم تصمیم گرفتم مجموعه عکسی از چاه های نفت و لوله های نفت تهیه کنم، با یکی از افراد بومی صحبت می کردم و جمله ای را به من گفت که شاید یکی از دلایل تهیه ی مجموعه ی چاه نفت بود، به او گفتم مقدار بسیار زیادی از نفت روزانه در این منطقه می سوزد و این فاجعه بار است در پاسخم گفت تمام مشکلات ما از نفت است تمام زندگی من با جنگ خلاصه شد چرا که روی نفت نشسته بودیم و این جمله مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد جمله ای که شاید تمام خاورمیانه مصداق آن باشد، سرمایه ی عظیم نفت که ارمغان آن جنگ بوده.