گزارش و تحلیل

چرا سیاست های اقتصادی شکست می خورد؟

اصلی ترین معضلی قرن ها ایران با آن مواجه می باشد شکست سیاست های اقتصادی کشور که موجبات ایجاد آشفتگی و آشوب در جامعه می باشد، چه قبل و چه بعد از انقلاب است.
Sputnik
به گزارش اسپوتنیک، بر کسی پوشیده نیست که یکی از اصلی ترین دلایل وقوع انقلاب در ایران همانا تاثیر انقلاب سفید بود که شاه پیاده کرد و تصور می کرد این انقلاب سفید موجب آن خواهد شد تا قدرت اربابان ضعیف شود و رعیت ها طرفدار او شوند، اما در نهایت اتفاقی که افتاد این بود که همان ها در صف اول انقلاب بر علیه شاه ایستادند.
قبل از آن هم مصدق با ملی کردن صنعت نفت امیدوار بود که آنقدر محبوبیت به دست آورد که جایگاه شاه را بتواند تضعیف کند و در نهایت پذیرش پادشاهی مشروطه را بر شاه تحمیل کند و کاری کند که شاه بپذیرد به صورت ظاهری در حکم باشد اما دیدیم که آمریکایی ها و انگلیسی ها با استفاده از ستون پنجمی که درون ایران ساخته بودند، همان شعبان بی مخ معروف، در خیابان ها شورش به پا کردند و ارتش بر علیه مصدق کودتا کرد و وی را سرنگون ساخت و مردم هم هیچ حرکتی برای مقابله با کودتای ستون پنجمی ها و ارتش نکردند.
قبل تر هم زمان رضا شاه علیرغم اینکه رضا شاه تلاش زیادی برای آبادانی کشور انجام داد ولی در نهایت انگلیسی ها با استفاده از ابزار رسانه و ستون پنجمی های خود درون ایران رضا شاه را برکنار کردند و باز هم مردم هیچ واکنش نشان ندادند.
تحلیل های زیادی در باره این اتفاقات وجود دارد که می توان آنها را مطالعه کرد و بسیاری مسایل مختلف درباره دلیل این اتفاق ها مطرح می شود اما در همه موارد محور مشترک این است که سیاست اقتصادی حکومت ها شکست خورده بود و وقتی که مردم با مشکلات اقتصادی مواجه شدند فکر هیچ چیز دیگری را نکردند.
امروزه هم هنوز بزرگترین مشکل مردم در ایران هنوز بحث مشکلات اقتصادی است.
شما اگر به درون جامعه مراجعه کنید می بینید که اکثریت قاطع مردم ایران مشکلی با حکومت ندارند واتفاقا خواستار ثبات سیاسی در کشور می باشند ولی اکثرا معترض به اوضاع اقتصادی و معیشتی خود می باشند.
بحث هجمه روانی و رسانه ای دشمن و وجود ستون پنجمی ها که مزدور خارجی هستند به کنار، اگر مشکل اقتصادی ومعیشتی مردم حل شود قطعا همه مردم همانگونه که در چهار دهه گذشته در مقابل آنها ایستادند باز هم در مقابل آنها خواهند ایستاد.
مشکل اصلی سیاست های اقتصادی است که عموما هیچ کدام پاسخگوی مشکلات مردم نمی باشد.
توجه داشته باشید که اقتصاد یک علم است اما ما از عبارت "سیاست های اقتصادی" استفاده می کنیم، یعنی اقتصاد هم علم است هم سیاست هم جامعه شناسی هم فرهنگ شناسی هم ...
امروزه حتی در اکثر کشورهای دنیا رشته های میانی راه افتاده که مخلوطی از دو یا چند رشته می باشد چون همه متوجه شده اند که یک رشته تحصیلی صرف به تنهایی پاسخگو نمی باشد.
نباید تصور کرد که اگر فردی رفته در دانشگاه تحصیل کرده و یک مدرک تحصیلی عالیه به دست آورده پس هر چه او گفت درست است و می توان آن را پیاده کرد.
در بسیاری از موارد ممکن است که یک تئوری اقتصادی روی کاغذ بسیار عالی به نظر بیاید اما در عمل اینگونه نباشد.
به عنوان مثال می گویم، بحث اصلاحات ارضی و آنچه شاه از آن به عنوان انقلاب سفید یاد می کرد.
از نظر منطقی و حتی تئوری اینکه شاه بیاید و زمین ها را از ارباب ها بگیرد و میان رعیت تقسیم کند و رعیت مالک و صاحب زمین شود باید مساله ای بسیار عوام پسندانه باشد و همه باید عاشق شاه می شدند.
اما نکته ای که طراحان آن طرح از آن غافل مانده بودند مسایل اجتماعی مرتبط با طرح بود.
افرادی که سالیان سال به عنوان رعیت زندگی کرده بودند توان اداره خودشان را نداشتند و توان آن را نداشتند که تحقیق کنند و بفهمند چه محصولی را بهتر بود در زمین خود بکارند و حتی وقتی هم محصول را برداشت می کنند چگونه در بازار آن را به فروش برسانند، یعنی عملا اینها فقط کارگری بلد بودند و به قول معروف شم اقتصادی نداشتند.
به همین دلیل همه اینها زمین ها را فروختند و به شهر مهاجرت کردند تا با آن پول خانه ای در شهر بخرند و بروند در کارخانه ها کارگری کنند، چون فقط این کار را بلد بودند.
حالا ارباب ها کارخانه دار شده بودند و جریان ارباب رعیتی به شکلی دیگر برگشته بود.
اینها تصور می کردند که با خرید خانه در شهر و داشتن یک حقوق ثابت از کارخانه زندگی مرفهی را برای خود و خانواده تامین خواهند کرد اما وقتی اینگونه نشد اینها به معترض تبدیل شدند.
حال اگر به شرایط امروزمان نگاه کنیم می بینیم که ده هاست سیاست های اقتصادی متنوعی هر روز در ایران پیاده می شود و هیچ کدام حل کننده مشکلات مردم نمی باشد.
آیا تا به حال به این مساله فکر شده که چرا؟
آیا به این دلیل نیست که اکثر این سیاست های اقتصادی به صورت دائم توسط مجموعه های خاصی از افراد و کارشناسان تدوین می گردد که قبلی را نیز تدوین کرده بودند واگر از قبل در طرح و برنامه خود موفق بودند نیاز به تغییر سیاست های اقتصادی نبود وامروزه اوضاع به آنچه که می بینیم نمی رسید.
عموما هم برای توجیه شکست طرح های خود مدام بحث تحریم ها را پیش می کشند در حالی که مثلا مشاهده می کنیم روسیه امروزه با تحریم های شدیدتر از ایران مواجه شده ولی پول ملی این کشور به جای اینکه سقوط کند تازه بالاتر هم رفته.
در بسیاری از موارد مطمئن باشید یک تاجر بازاری که در حد خواندن و نوشتن تحصیل کرده می تواند تصمیم هایی برای اقتصاد مملکت بگیرد که پروفسور های دانشگاه هم نمی توانند بگیرند، چرا که آن تاجر بازاری به قول معروف خاک بازار را خورده و با فضای اجتماعی وفرهنگی آشنایی دارد در حالی که آن استاد دانشگاه فقط در حد تئوری با مسایل اقتصادی آشنایی دارد و اگر یکبار می رفت و تئوری هایش در بازار نتیجه می داد و ثروتمند می شد احتمالا کار دانشگاهی را کنار می گذاشت.
آیا فکر کردید چرا در اکثر کشورهای موفق می روند افراد موفق در جامعه را پیدا می کنند و به آنها پیشنهاد می دهند که کارهای دولتی را دست بگیرند؟
به عنوان مثال می گویم یکی از مباحثی که امروزه در سیاست های اقتصادی داخلی مطرح می باشد این است که بیاییم برای اینکه با تحریم ها مقابله کنیم و تحریم نفت تاثیری بر بودجه دولت نداشته باشد مانند کشورهای دیگر مثل نروژ و یا انگلیس وابستگی دولت به درآمد های نفتی را قطع کنیم و کل هزینه های دولت را از مالیات تامین کنیم.
خوب از نظر تئوری ایده بسیار خوبی است، اما آیا می توان آن را در ایران پیاده کرد؟
اولین مشکلی که با آن مواجه می باشیم بحث فرهنگ مالیاتی جامعه است، با جامعه ای مواجه می باشیم که عادت ندارد مالیات پرداخت کند و نمی توان به زور این جامعه را وادار کرد مالیات پرداخت کند.
قبل از اینکه بخواهیم از جامعه مالیات بگیریم باید فرهنگ مالیات دادن را در جامعه جا بیاندازیم و برای اینکه فرهنگ مالیات دادن را جا بیاندازیم اولین کار شفاف سازی درآمد ها و هزینه های دولت و همچنین شفاف سازی تاثیر مالیات بر زندگی روزمره جامعه می باشد.
به عنوان مثال می گویم در کشورهایی مانند نروژ یا انگلیس یا کانادا یا ... حد اقل کاری که دولت ها انجام می دهند این است که بسیاری از خدمات عمومی مانند درمان و تحصیل و ... را کاملا رایگان در اختیار مردم قرار می دهند و به مردم می گویند مالیات آنها اینجا هزینه می شود.
در کشور ما امروزه حتی شما بیمه هم داشته باشید باز هم خدمات درمانی رایگان دریافت نمی کنید وجاهایی که خدمات رایگان تقدیم می کنند عموما اماکن آموزشی هستند که پول را به شکلی دیگر از دانشجویان پزشکی دریافت کرده اند.
البته این را به عنوان یک مثال گفتم ولی اگر بخواهیم مثال بزنیم ده ها مورد دیگر هم هست که می توان مثال بزنیم که حتی خدماتی که برای مدت ها به صورت رایگان در اختیار مردم قرار می گرفته امروزه دیگر رایگان نیست.
خوب در این شرایط چگونه می توانید مردم را قانع کنید بیایند و مالیات بدهند؟
یا مثال دیگری بزنم.
در سیستم بانکداری مان امروزه تورم به بالای چهل درصد رسیده و بعد بانک ها محدود به سودهای زیر 20% می باشند آیا توقع دارید مردم بیایند و پولشان را در بانک بگذارند.
طبیعی است که مردم بروند سراغ طلا و ارز برای حفظ ارزش دارایی خود.
بعد مدیریت اقتصادی ما می آید و تصور می کند با بگیرد و ببند و وادار کردن پلیس و نیروی امنیتی و دادگاه ها به ورود به ماجرا می تواند جلوی این جریان را بگیرد.
یا اینکه مثلا شما اگر بخواهید کار حواله بانکی از طریق بانک های دولتی در کشورهایی که با ایران همکاری می کنند مانند روسیه و چین و... انجام دهید این بانک ها می آیند و نرخ تبدیل ارز را برای شما به نرخی حد اقل 25% زیر قیمت بازار محاسبه می کنند، بعد می آیند با بگیر وببند و تهدید و وعده و وعید می خواهند تاجر ها را وادار کنند که دلار خود را در اختیار بانک ها قرار دهند.
آن مدیر دولتی و یا مدیر بانک برای اینکه بیاید و در آمار تراز بالایی از کارکرد خود نشان دهد کاری می کند که ضرر بیشتری به صورت کلان به کشور وارد شود چون در نهایت آن ارزها به جای اینکه به دست خزانه دولت بیافتد به دست رانتخواران و سود جویان می افتد.
آیا تصور می کنید اگر سیاست های اقتصادی واقعی و منطبق با شرایط روز جامعه و بازار بود نیاز به این همه کارها بود؟
چند صباح دیگر هم مجموعه ای می آیند و می گویند سیاست های اقتصادی مجموعه قبلی غلط بود و ما طرح جدیدی برای اصلاح آن داریم.
بعد ورود می کنند و به جای اینکه مشکل را حل کنند مشکل را پیچیده تر می کنند.
تا زمانی که یک سیاست اقتصادی واحد منطبق با واقعیت های اقتصادی جامعه نداشته باشیم، قطعا همه سیاست های اقتصادی مان با شکست و ناکامی مواجه خواهد شد و این مساله تاثیر مستقیم روی روح و روان مردم خواهد داشت و موجب نارضایتی اجتماعی خواهد شد.
بحث و گفتگو