گزارش و تحلیل

بگیم خدا رحمت اش کند؟

زندگی آقای محمد مرسی رئیس جمهوری سابق مصر همچون مرگ اش بسیار پر هیاهو بوده، نه فقط برای کشور مصر بلکه برای دیگر کشورهای عرب و مسلمان.
Sputnik
زمانی که آقای مرسی به عنوان رئیس جمهوری مصر انتخاب شد موج انقلاب ها بسیاری از کشورهای عربی را با خود برده بود و بسیاری دیگر در مسیر موج انقلاب ها قرار داشتند.
امید دیرینه اخوان المسلمین برای رسیدن به قدرت در بسیاری از کشورهای اسلامی در حال محقق شدن بود و آقای مرسی می توانست نقش بسیار ارزشمندی در اتصال جنبش های اسلامی در جهان اسلام به یکدیگر بازی کند.
مشکل اصلی در این بود که هم اخوان المسلمین مصر هیچ دخالتی در سرنگونی حسنی مبارک نداشتند و هم اینکه هیچ برنامه ای برای حکومت نداشتند، به قول یکی از دوستان مصری آقای مرسی بصورت "الله بختکی" به جایگاه ریاست جمهوری رسید و شاید اگر قرار بود که خود اخوان المسلمین می توانستند کاندیدای دیگری را معرفی کنند به احتمال زیاد آقای مرسی را برای این جایگاه انتخاب نمی کردند چون در آن شرایط مصر به رئیس جمهوری نیاز داشت که ظرفیت لازم برای هدایت مصر در آن شرایط و خارج کردن آن از دگرگونی ها را داشته باشد. 
محمد مرسی، رئیس جمهور سابق مصر درگذشت
متاسفانه در آن زمان برخی باور دارند که آقای مرسی جو گیر شد و فضای غالب بر شرایط بر فضای تعقل وی حاکم شد.
با توجه به اینکه لیبی سرنگون شده بود، اخوان المسلمین در تونس به قدرت رسیده بودند، در ترکیه جناح طرفدار اخوان المسلمین در حال حکومت بودند و در سوریه اخوان المسلمین جزو گروه هایی بودند که بر علیه حکومت می جنگیدند و خوب طبیعتا بسیاری به یاد دارند که داعش چه شرایطی در عراق و منطقه داشت.
تصمیم گیری در مورد اینکه چه خط و مشیی به مصلحت مصر می باشد بسیار مشکل بود.
می توان گفت شرایط احساساتی و تعصب مذهبی روی تصمیم های آقای مرسی تاثیر بسزایی داشتند و وی به جای اینکه مانند یک رئیس حکومت تصمیم بگیرد بیشتر مانند رهبر یک جناح سیاسی رفتار می کرد.
علیرغم اینکه مرسی رئیس جمهوری شده بود ولی وی در ساختار اخوان المسلمین مصر جایگاه بالایی نداشت و بیش از اینکه تلاش کند موقعیت خود به عنوان رهبر کشور را تقویت کند به دنبال آن بود که موقعیت خود به عنوان رهبر اخوان المسلمین را تقویت کند چون باور داشت که به این ترتیب می تواند حکومتی فراتر از مصر را رهبری کند.
شاید بتوان گفت اشتباه اصلی وی هم همین ماجرا بود.
وی هیچ تصوری در مورد زیر پای خود نداشت و به همین دلیل متوجه نبود که قبل از اینکه جای پای خود را محکم کند نباید به فکر مرزهای فراتر از سرزمین کشور خود باشد. 
تکرار وقایع موسوم به بهار عربی در موریتانی و الجزایر
به قول معروف بسیار جو گیر شده بود و همین جو گیر شدن منجر به سرنگونی وی گشت.
شاید قیاس مع الفارغ باشد اما به هر حال اگر وی از تجربه دیگر رهبران اسلامی استفاده می کرد شاید امروز هنوز در قدرت بود.
به عنوان مثال زمانی که امام خمینی (ره) در ایران به قدرت رسید بسیاری اصرار داشتند که وی حکومت شیعه را اعلام کند اما وی اصرار داشت که حکومت وی اسلامی است و نه شیعی چون می دانست که اعلام تشکیل حکومت شیعی می تواند موجب تفرقه میان مسلمانان گردد، همچنین امام خمینی (ره) به هیچ وجه اجازه برخورد با اقلیت های دینی دیگر مخصوصا اهل تسنن را نداد.
امام خمینی (ره) همچنین بلا فاصله پس از به قدرت رسیدن به سمت تقویت موقعیت داخلی خود پیش رفت.
در مقابل مشاهده می کنیم که زمان به قدرت رسیدن آقای مرسی نه فقط شیعیان مصر تحت فشار قرار گرفتند و یکی از رهبران آنها معروف به شیخ شحاته به شکل فجیع کشته شد بلکه مرسی به نوعی از برخورد با شیعیان و یا حتی مسیحیان قبطی وحتی مسلمانان اهل تسنن که همراه با اخوان المسلمین نبودند همراهی کرد.
همچنین زمانی که بنا بود که ریاست جنبش عدم تعهد را به ایران تحویل دهد حتی برای نوشیدن یک فنجان چای هم در ایران صبر نکرد و بگونه ای رفتار کرد که کاملا واضح بود احساسات نفرت وی نسبت به شیعیان بسیار بالا است و تحمل حضور در یک کشور دارای اکثریت شیعه و تحویل دادن ریاست سمبلیک جنبش به شیعیان را ندارد.
وی تصور می کرد با همراهی کشورهای عرب حوزه خلیج فارس در جریان جنگ سوریه این کشور به دست اخوان المسلمین خواهد افتاد و وی به عنوان رهبر بلا منازل جهانی اخوان حکومت خواهد کرد.
وی حتی حاضر نشد با ترکیه که توسط اخوان اداره می شد همراهی کند و یا از تجربیات بسیار ارزشمند آقای اردوغان در سر و سامان دادن به ترکیه بهره ببرد چون تصور می کرد که آقای اردوغان می تواند یک رقیب بالقوه برای وی در رهبری اخوان المسلمین باشد.
همه این ماجراها منجر شد که زمینه برای سرنگونی وی فراهم شود و آقای عبد الفتاح السیسی، همان ارتشبدی که توسط آقای مرسی به فرماندهی ارتش رسیده بود بر علیه اش کودتا کرد. 
حسنی مبارک تبرئه شد
سرنگونی وی هم دومینوی شکست اخوان المسلمین در دیگر کشورها را رقم زد، در حالی که اگر وی موفق می شد قطعا می توانست یار خوبی برای اخوان در سرتاسر جهان باشد.
آقای مرسی حتی تلاش نکرد که به دنبال یافتن کلید اصلی موفقیت رقیب اش در تشکیلات اخوان، یعنی پرزیدنت رجب طیب اردوغان، بگردد.
وی متوجه نبود که دلیل اصلی موفقیت آقای اردوغان در این بود که خود را فراتر از تشکیلات قرار داد و به عنوان رهبر یک کشور فکر می کرد و نه رهبر یک حزب یا تشکیلات.
آقای اردوغان بخوبی متوجه بود که اگر بخواهد وارد تعصب های مذهبی و یا قومی شود قطعا زمین خواهد خورد و به همین دلیل از ورود به این درگیری ها پرهیز کرد، گو اینکه در شرایطی برای راضی نگه داشتن ارتش و نیروهای ملی و لاییک فضا را برای برخورد با کرد ها باز کرد.
آقای اردوغان همچنین بخوبی متوجه بود که تنها کشور پشتیبان قابل اطمینان در منطقه ایران است و ایران برای حمایت از متحدین خود هر کاری از دست اش بر آید انجام می دهد در حالی که دیگران سر به زنگاه زیر پای او را خالی می کنند.
طی چند دهه اخیر می بینیم آنهایی که روی آمریکا و یا متحدین آن حساب باز کردند با چه پایانی مواجه شدند در حالی که آنهایی که روی ایران ومتحدان ایران حساب بازکردند چگونه با اقتدار توانستند روی کار باقی بمانند.
با توجه به اینکه آقای مرسی در پی سرنگونی آقای حسنی مبارک به قدرت رسیده بود و مشترکات زیادی میان دیدگاه های اخوان المسلمین و دیدگاه های حکومت اسلامی در ایران وجود دارد، وی شرایط بسیار مناسبی جهت بازگرداندن روابط مصر با ایران را داشت و می توانست با همکاری ایران چهره منطقه و جهان اسلام و منطقه را تغییر دهد اما او راه دیگر را انتخاب کرد.
به هر حال همین اشتباه ، اشتباه اول و آخر آقای مرسی بود و علیرغم اینکه وی در حین حیات موضع بسیار منفی ای نسبت به ایران و شیعیان و جبهه مقاومت داشت اما حتی همین امروز هم مشاهده می کنیم که همین ها هستند که می گویند خدا رحمت اش کند، چون مسلمانی بود که در گذشت، در حالی که همان هایی که روی آنها حساب باز کرده بود حتی یک فاتحه هم برایش نمی خوانند.

 

بحث و گفتگو