در وهله نخست باید توجه داشت تنش شکل گرفته کنونی، اساسا حاصل نزدیکی عربستان سعودی، اسرائیل و مصر پیرامون ضدیت این سه بازیگر منطقهای در مقابل اخوان المسلمین است و قطر هم اکنون نه تنها با عربستان و کشورهای کوچک پیرو آن، بلکه با ائتلاف سه گانه عربستان، اسرائیل و مصر با پشتیبانی ایالات متحده رو به رو میباشد.
بعد از روی کار آمدن دولت محمد مرسی در مصر، پیروان خط فکری اخوان المسلمین در خاورمیانه یعنی ترکیه، قطر و حماس با برجسته سازی پارامترهای این خط فکری در سیاستهای خود دست به ایجاد ائتلافی چهارجانبه در مقابل ایدئولوژی اسلام وهابی به رهبریت عربستان سعودی میزنند که این اتفاق تا ایجاد دوگانگی در گروههای تروریستی و معارض دولتهای خاورمیانه در خاک سوریه، عراق، افغانستان و یمن نیز پیش میرود.
از این منظر، بحران کنونی کشورهای عربی و قطر را اساسا باید یک بحران ایدئولوژیک در چهارچوب اسلام اهل سنت دانست نه یک بحران مبتنی بر مسائل استراتژیک یا اقتصادی و با این اوصاف وضعیت فوق نمونهای کم نظیر از بحرانهای ایدئولوژیک منطقه غرب آسیا میباشد که اسلام شیعه طرفیتی در آن ندارد.
اگر مبحث نزدیکی ایران به قطر و ایجاد جبههای جدید در متوازن قدرت منطقهای را مطرح کنیم، این بحث در وهله نخست مبتنی خواهد بود بر مسائل ژئواستراتژیک و با توجه به آنچه ذکر شد بحران کنونی فوق الذکر اساسا فاقد این پارامتر است، از این جهت امکان بهره مندی از این شاخصه عملا وجود نخواهد داشت و ایجاد ائتلاف با قطر در شرایط ذکر شده بیش از آنکه ائتلافی سازنده برای تهران باشد، ائتلافی مخرب برای ریاض خواهد بود.
تهران میتواند مسیر این بحران را تغییر داده و پارامترهای غیر ایدئولوژیک را در آن فعال و پررنگ سازد که به عنوان نمونه میتوان به مسائل اقتصادی و ترانزیتی در جهت خنثی سازی تحریمهای قطر از سوی عربستان اشاره کرد که در صورت ادامه بحران فوق و به تبع آن تحریمهای اقتصادی قطر میتوان به بهره برداری استراتژیک از آن پرداخت. لیکن تا محقق نشدن این مهم، احتساب قطر به عنوان متحد و شریک منطقهای تهران، یک اشتباه بزرگ استراتژیک محسوب خواهد شد.
ممکن است عقاید نویسندگان مقالات با سیاست های اسپوتنیک مطابقت نداشته باشد.