گزارش و تحلیل

28 مرداد را باید کودتا یا توطئه نامگذاری کرد

© Fotolia / Borna Mirahmadian28 مرداد را باید کودتا یا توظئه نامگذاری کرد
28 مرداد را باید کودتا یا توظئه نامگذاری کرد - اسپوتنیک ایران
اشتراک
عموما از اتفاق 28 مرداد به عنوان کودتا نام برده می شود و بسیاری هم باور دارند که این حادثه بهانه ای شد که سالها بعد انقلاب اسلامی در ایران شکل گرفت و شاه سرنگون شد.

اما چه قدر این دو ماجرا صحت دارد؟ بخشی از پاسخ می تواند به اسناد و مدارکی بر گردد که اخیرا توسط دولت های آمریکا و انگلیس از طبقه بندی محرمانه خارج شده.
در این اسناد و مدارک به وضوح می توان متوجه شد که شاه ایران بی پشتوانه بود و به همین دلیل مجبور بود که بدون اراده با دستور آمریکا و انگلیس قدم بردارد.
بعضی وقت ها آدم دلش می سوزد که فردی فقط به خاطر اصل و نسب خود شاه بی اختیار می شود و تا پایان زندگی همینطور بی اختیار می ماند.
محمد رضا پهلوی از همان ابتدا به عنوان مهره انگلیس پس از سرنگونی پدرش رضا شاه، که با اقتدار به تخت سلطنت رسیده بود، استفاده شد و تا روز فوت خود هیچ وقت نتوانست جایگاه پادشاهی داشته باشد بلکه فقط ژست پادشاهی را می گرفت.
در ماجرای 28 مرداد همه اسناد ومدارک افشا شده نشان می دهد که سفرای وقت آمریکا و انگلیس از شاه خواستند که ایران را ترک نکند چون در صورت ترک ایران کودتا بر علیه وی محقق خواهد شد اما شاه حرف آنها را گوش نکرد و ترجیح داد از ایران خارج شود تا اگر کودتایی در ایران محقق شد وی با خانواده از فرجام آن بی نصیب بمانند.
همین ماجرا نشان می دهد که شاه خیلی به جایگاه خود دل نبسته بود چون می دانست این جایگاه روی ستون های محکمی بنا نشده، بسیاری اگر در شرایط محمد رضا پهلوی بودند هم شاید همین کار را می کردند و ترجیح می دادند زدنگی آرام و بی دردسری را تا پایان عمر دور از پست و مقام اعطایی داشته باشند.
در برخی از این اسناد آمده که آمریکایی ها شاه را تهدید کردند اگر به ایران برنگردد و با توطئه آنها بر علیه ملت ایران همراهی نکند شاهپور غلامرضا، برادر ناتنی وی را بر کرسی پادشاهی خواهند نشاند.
همین ماجرا نشان می دهد که در آن زمان چه قدر جایگاه شاه ایران سست بوده که آمریکایی ها و انگلیسی ها می توانستند تصمیم بگیرند که برود و که بیاید.
اگر کتاب "خداوند الموت" که در مورد اسماعیلیه و حسن الصباح نوشته شده را بخوانید می بینید که خود ایرانی ها زمانی همین کار را در منطقه انجام می دادند و شاهان چه در ایران و چه در دیگر کشورها را با سیاست های پشت پرده جابجا می کردند، و پس از قرن ها همین ماجرا در حق آنها تکرار می شود.
در واقع این اسناد و مدارک نشان می دهد که شاه همیشه فردی راحت طلب بوده و می خواسته جا و مکان برایش حاضر و آماده باشد تا فقط سلطنت کند.
کما اینکه مشاهده می کنیم پس از اینکه توطئه آمریکا و انگلیس بر علیه مصدق محقق گشت شاه به ایران برگشت تا بر کرسی پادشاهی تکیه کند، اما پایه های تکیه گاه وی بیش از پیش سست شده بود.
حال برخی باور دارند این مصدق بود که بر علیه شاه و نظام سیاسی مملکت کودتا کرد وبا منحل کردن پارلمان اصول دمکراسی را زیر پا گذاشت و 28 مرداد یک ضد کودتا به حساب می آید.
همین که کودتا بر علیه فردی که منتخب مردم بود توسط خارجی ها تدارک دیده شد دیگر نمی توان بر آن نام کودتا گذاشت و فقط می توان نام توطئه را برای آن انتخاب کرد.
اگر شاه ایران فردی با تدبیر بود قطعا تلاش می کرد حتی پس از این توطئه و یا کودتا، هر چه می خواهید نام آن را بگذارید، ارتباط خود با مردم را قویتر کند و به جای اینکه وابسته به حمایت خارجی ها باشد وابسته به مردم خود باشد اما چون اطراف وی را مشاوران مزدور وابسته به خارجی ها احاطه کرده بودند وی متوجه این ماجرا نبود.
امروزه هم بسیاری از حکام منطقه در همان خط و مشی شاه سابق ایران قدم بر می دارند و قطعا همان فرجام در انتظار آنها خواهد بود.
یکی از اساتید روحانی ای که بنده بسیار وی را قبول دارم چند روز پیش در صدا و سیمای ایران جمله بسیار جالبی را بیان کرد که اینجا صدق می کند وی گفت:"اگر مردم نبودند پیامبران هم نباید می آمدند"، حال چه رسد به پادشاهان و حکام.
بله اگر از این منظر به ماجرا نگاه کنیم می توانیم باور کنیم که نتیجه توطئه 28 مرداد همان انقلاب اسلامی در ایران بود، چون مردم هم متوجه وابستگی شاه به خارج شدند و هم اینکه متوجه شدند که شاه هیچ ریشه ای در مملکت ندارد.
اگر تاریخ معاصر ایران را نیز بررسی کنیم می بینیم که پس از ماجرای 28 مرداد شرایط خیلی فرق کرد.
تا آن زمان بسیاری به دنبال مشروطه بودند و باور داشتند سیستم حکومتی ای مانند سیستم انگلیس باید در ایران پیاده شود ، در واقع بسیاری از سیاست مدار ها باور داشتند که جایگاه سلطنت باید حفظ گردد و فقط قدرت اجرایی باید از آن گرفته شود و به نخست وزیر منتخب مردمی تفویض گردد، اما پس از آن می بینیم که صحبت از سرنگونی شاه سر زبان ها می آید.
اسناد و مدارک منتشر شده نیز نشان می دهد که محمد رضا پهلوی به ذاته خیلی اعتقادی به حفظ کرسی پادشاهی خود به هر قیمت نداشت و در واقع به دلیل جبر روزگار و خارجی ها در این جایگاه قرار گرفته بود و شاید هم به این نتیجه رسیده بود که نمی تواند کاری کند مردم او را قبول داشته باشند.
مشکل اصلی شاه این بود که مردم خود را نشناخته بود و با دیدگاه خارجی می خواست بر مردمانی که فرهنگ و تمدن دیرینه ای داشته و بر سنت خود پایبند بودند حکومت کند، امری که امکان پذیر نبود.
شاید اگر بخواهم این جمله را بازتر کنم باید به حکومت هایی که در منطقه تشکیل شده اند اشاره کنم به عنوان مثال هند وچین.
رهبران موسس حکومت های جدید در این کشورها متوجه این ماجرا شدند که مردمان آنها به فرهنگ و تمدن خود می بالند به همین دلیل هم هست که تا به همین امروز مشاهده می کنیم که آنها با ظاهر و پوشش ملی خود همه جا ظاهر می شوند و تلاش می کنند به اصول خود پایبند باشند اما شاه ایران چون در اوروپا زندگی کرده بود فکر می کرد می تواند فرهنگ اوروپایی را بر مردم ایران تحمیل کند و اگر خود و خانواده اش به آن روش زندگی کنند مردم از آنها الگو برداری می کنند، امری که در نهایت به یکی از اصلی ترین دلایل سرنگونی وی تبدیل شد.
حال یاد 28 مرداد را به هر ترتیب چه کودتا چه توطئه بخواهیم نام ببریم ولی می توانیم به ضرس قاطع بگوییم 28 مرداد یک نقطه عطف و تقاطع چند راهی در مسیر تلاش مردم ایران برای احقاق حق و حقوق خود بود و همان 28 مرداد منجر به آن شد که مردم راه سرنگونی شاه به جای ادامه راه مشروطه سلطنتی را پی بگیرند.

نوار خبری
0
loader
بحث و گفتگو
Заголовок открываемого материала